سومین نشست از سلسله نشست های هیئت اندیشه ورز “سازوکارهای حضور شرکت های صنعتی و دانش بنیان کشور در زنجیره های ارزش منطقه ای”، صبح روز پنج شنبه ۱۸ مردادماه به همت اندیشکده توسعه صادرات ایران و بنیاد ملی نخبگان به صورت حضوری در محل خانه اندیشه ورزان و مجازی در بستر اسکای روم برگزار گردید.
در این نشست، دو موضوع ” تبارشناسی نظم کنونی جهان از منظر روابط بین الملل” توسط خانم دکتر خداخواه، دکتری روابط بین الملل از دانشگاه تربیت مدرس و موضوع “چین و سیاست های حضور و ارتقا در زنجیره ارزش جهانی” توسط دکتر صارمی، مدیر گروه اقتصاد دانش بنیان پژوهشکده مطالعات فناوری ریاست جمهوری ارائه شد.
در ابتدا خانم دکتر خداخواه به ارائه در مورد تبارشناسی نظم کنونی جهان و روابط بین الملل با روش تبارشناسی میشل فوکو پرداختند. تبارشناسی مبارزه ای بر علیه تاریخ باوری سنتی استوار شده است؛ تلاش برای بر هم زدن تصور رایج مبنی بر اینکه تاریخ یک جریان رو به رشد، خطی و تکاملی است که هدف غایی خاصی را دنبال می کند.
ایشان ارائه خود را ذیل دو عنوان تبارشناسی مفهوم قدرت و تبارشناسی نظم جهانی ادامه دادند. در تبارشناسی مفهوم قدرت، دو خط سیر استمرار و عدم استمرار شناسی می شود که خط سیر نخست که با هابز آغاز و با لوکس پایان می پذیرد و خط سیر دوم با گسست معرفت شناسی میشل فوکو آغاز می شود.
با توجه به این دو خط سیر قدرت یعنی خط سیر استمرار و عدم استمرار، دو نظم در روابط بین الملل مشخص می گردد؛ نظم وستفالی در راستای خط سیر استمرار که تمایل داشت رویت شود و نظم لیبرال که بر اساس قدرت انضباطی و زیست قدرت میشل فوکو بیان شده است.
نظم وستفالیایی، بعد از جنگ های ۳۰ ساله مذهبی و پیمان وستفالی در سال ۱۶۴۸ شکل می گیرد و آغاز دولت-ملت ها می شود. تکنولوژی پلیس و تکنولوژی دیپلماتیک-نظامی، دو سازوکار اعمال قدرت نظم وستفالی در روابط بین الملل است که هر دو ابزارهایی برای افزایش نیروهای دولت است.
ایشان سپس به نظم لیبرال پرداختند و گفتند: عقلانیت برآمده از وستفالیا، بر اهداف محدود در سیاست خارجی و اهداف نامحدود در سیاست داخلی مبتني است. رقابت بین دولتها محور اتصال اين اهداف محدود و نامحدود است. اما عقلانیتِ لیبرال با شکستن و عبور از مرزهای اهدافِ محدودِ سیاست خارجي و پیدایش اهداف نامحدود بین المللی همراه است. اين نقطه گسستی است بین مصلحتِ دولت برآمده از وستفالیا و خِرَدِ دولت حداقلي لیبرال. هم چنین ایشان به سازوکارهای های اِعمالِ قدرت نظم لیبرال در روابط بین الملل و انواع نهادسازی های این نظم اعم از مالی -تجاری، امنیت و حقوق بشر اشاره ای داشتند.
هم چنین ایشان به دو مفهوم متمایز “وضعیت استیلا” و “روابط قدرت” اشاره کردند. روابط بین الملل در پساجنگ سرد از وضعیت استیلا چند سده ای حاصل از مناسبات نظم وستفالیایی خارج شده؛ وارد وضعیت روابط قدرت میان دو نظم “نظم وستفالیایی” و “نظم لیبرال” شده است. اين چنین است که در پسا جنگ سرد، امکان بیشتری برای نقش آفرینیِ جریانهای مقاومت و کنشگری برای ساير کنشگران روابط بین الملل ايجاد شده است.
آقای دکتر صارمی ارائه خود را در دو بخش با موضوع “سیاست های چین در زنجیره ارزش جهانی” بیان کردند. در بخش اول ارائه خلاصه ای از وضعیت چین و نسبت چین با زنجیره ارزش جهانی از آینه آمار و دادهها بیان شد. چین در طول ۴ دهه گذشته از یک کشور فقیر با ساختار کشاورزی تبدیل به “کارخانه جهان” تبدیل شده است. فرآیند سریع صنعتی شدن آن از دوره دنگ شیائوپینگ دهه ۱۹۷۰ بوده است. در حال حاضر نزدیک به یک سوم تولیدات صنعتی جهان در چین انجام می شود. و اکنون نیز در حال رقابت با آمریکا است تا به مرکز نوآوری تبدیل شود.
هم چنین ایشان به ارائه چند آمار پرداختند: در شاخض سهم مهمترین کشورهای صادرکننده دنیا در کل صادرات جهانی، چین جهش قابل ملاحظه ای داشته است. حجم کل صادرات ناخالص چین به دنیا از ۲۵۶۳ میلیون دلار در سال ۱۹۶۵ به ۱۳۶۱۴ میلیون دلار در سال ۱۹۷۹ در آغاز اصلاحات اقتصادی رسید. در حال حاضر چین با ۳۵۹۳ میلیارد دلار بالاترین میزان حجم صادرات ناخالص در دنیا را دارد. شاخص سرمایه گذاری خارجی تا سال ۲۰۱۰، حداقل ۱۲۰۰ مرکز تحقیق و توسعه توسط شرکت های چندملیتی در چین تاسیس شده است. در روند اختراعات بازیگران مختلف از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۸، سهم شرکت های خارجی بسیار زیاد است. در شاخص سهم محتوای ارزش افزوده خارجی در صادرات ناخالص چین به تفکیک صنعت، در عمده حوزه ها این سهم زیاد است که به معنای این است که چین بهره کمتری از صادرات می برد. در شاخص مشارکت پسینی و پیشینی، مشارکت پیشینی چین در صنایع با فناوری متوسط و پیشرفته که کالاهای واسطه ای را نیز در بر می گیرد، بالاتر از مشارکت پسینی است.این در حالی است که صنایع با فناوری پایین در چین کمترین میزان مشارکت پسینی را در زنجیره های ارزش جهانی دارد.
دکتر صارمی در بخش دوم ارائه خود، به تشریح رویکرد دولت چین در نسبت با GVC و ارائه راهکارهایی برای ایران پرداختند. سیاستهای چین را می توان به دوره های زمانی (۱۹۴۹-۱۹۷۸)، (۱۹۷۸-۱۹۹۱)، (۱۹۹۱-۲۰۰۱) و (۲۰۰۱-۲۰۱۰) و بعد از سال 2010 تقسیم بندی کرد. آنچه در بررسی چین جلب توجه می کند، داینامیک سیاست هاست. چین در هر دوره ای از سیاست های متفاوتی استفاده کرده است و هزینه-فایده کرده است. لذا یک یکپارچگی بین سیاست های FDI و سیاست های توسعه صنعتی در نسلهای مختلف سیاستگذاری چین مشاهده می کنیم.
ایشان در ادامه اظهار داشتند: اما از سال 2010 چین مشکلاتی مانند کاهش رشد اقتصادی، از دست رفتن مزیت نیروی کار ارزان،شکاف بین شهرهای ساحلی و مناطق فقیرنشین غربی، از بین رفتن مزیت صادراتی و وابستگی زیاد به زنجیره تامین پیدا می کند و به دنبال دستیابی به سطح بالاتری از توسعه یعنی توسعه پایدار می رود.
طرح تحول و ارتقا صنعتی (۲۰۱۱-۲۰۱۵)، سند ساخت چین 2025، ابتکار کمربند و راه، همه حاکی از تصمیم جدید چین برای یک نقش جدید است. یعنی چین در حال شکل دهی به یک زنجیره ارزش جدید است که نقش چین در آن از یک مشارکت کننده در فرآیند تولید به عاملیت و مدیریت زنجیره ارزش تغییر می کند.
اما آنچه باید ایران به آن توجه کند تغییر نگاه از تامین انرژی به همکار توسعه صنعتی با توجه به نیروی انسانی تحصیل کرده در کشورمان، توجه به کریدور ایران که البته مسیر اصلی چین نیست و هم چنین مشارکت در تحقق ایده چین برای راه اندازی بانگ سرمایه گذاری زیرساخت آسیا، بانک توسعه جدید بریکس و جلب منابع مالی برای سرمایه گذاری در ایران است.
یک نظر بگذارید
آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز با * مشخص شده اند